سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

سلطان قلب ها

اولین ماهگرد دخترم باران

سلام نفسم   16 تیرماه 93 اولین ماهگردت فرا رسید   پس اولین ماهگردت مبارک     این ماه به سرعت برق و باد گذشت.متوجه نشدیم چطور روزها و شبها گذشت.گرچه روزهای ابتدایی هم برای ما که نوزادی با شرایط تازه داشتیم و هم برای شما که تازه با شرایط جدید این دنیا خودت را باید سازگار می کردی کمی سخت گذشت اما همش شیرین بود.     باران ساعاتی بعد از تولد (16 خرداد ماه 93)     با ران در یکماهگی (دوشنبه 16 تیرماه 93) کیک این ماه را من با دادشی رفتیم خریدیم.شما با پدر خونه بودی و من و داداشی اول رفتیم شیرینی فروشی تشریفات...
16 تير 1393

خاطرات ماه اول زندگی باران

سلام گل دخملم   این مدت بسیار درگیر شما بودم بعد از مرخص شدن از بیمارستان در روز 17 خرداد 93 همه چیز عالی پیش میرفت.من عزمم را جزم کرده بودم تا شما را با شیر خودم تغذیه کنم.کاری که شاید سر داداشی زیاد موفق نبودم.با تجویز مکمل های افزایش شیر خوب پیش میرفتیم که بعد از چند روز تغذیه شما به مدت طولانی طول می کشید و من را حسابی خسته کرد.از طرفی هم دکتر کودکان بیمارستان و دکتر کودکان خودت پیشنهاد دادن برای اینکه مایعات باید بیشتر مصرف کنی تا برای اینکه قند خونت پایین نیاد و دچار زردی هم نشی روزی 30 سی سی شیر خشک بهت بدیم که در کنار شیر من برات مناسب بود.اما به دلیل خوش اشتها بودن شما شاید شیر من کفاف شما را نمید...
11 تير 1393

زمینی شدنت مبارک دخترم

یه روز خوب خدا نی نی اومد به دنیا نی نی کوچولو دختره از گلا خوشگلتره چشاش شبیه آهو صورت که دیگه نگو یه کم بزرگتر بشه تپل مپل تر بشه دامن چین چینیشو وقتی که اون بپوشه موهاش رو هم ببنده شبیه دمب موشه وای که چه دل می بره از همه خوشگلتره بابا می گه چه نازه دارم یه یار تازه مامان جونم با شادی به دخترش می نازه زمینی شدنت مبارک دخترم     دخترم باران ساعت 8.35 صبح روز جمعه 16 خرداد ماه 1393 با وزن 3 کیلو 280 گرم و قد 49 قدم به دنیای خاکی گذاشت.عزیزم بهترینها را برات آرزو دارم  ...
24 خرداد 1393

خداحافظی با دنیای جنینی نزدیکه

سلام دیگه کمتر از 72 ساعت مونده به ورود دخملی.آخر با کلی جلو و عقب شدن زمان زایمان رضایت داده شد برای ورود شما در روز جمعه 16 خرداد ماه.این تاریخ از 6 خرداد به 13 خرداد و نهایتا با مشورت من و پدر به 16 خرداد افتاد.خیلی دلشوره دارم و فقط در حال استراحتم.گرچه تکونهای دستای کوچولوت در پایین ترین قسمت بدن من کاملا حس میشه و کمی هم اذیت می کنه ولی منتظرت باقی می مونیم.8 خرداد به خاطر مشکلی که خودم حس کردم به بیمارستان مراجعه کردیم و مجبور به سونو اجباری شدم که دکتر مربوطه عکسی از صورت ماهت گرفت که مدام در حال جلو و عقب کردن لبهات بودی و از اونجایی که پدر و برادرت هم در اتاق سونو بودند هیجانمون خانوادگی بود.جالبیش به اینجاست ...
13 خرداد 1393

معرفی داداشی

سلام گلم چند روزی بیشتر به در آغوش کشیدنت نمونده.این روزها خیلی سنگین شدم و گاهی زود از کوره در میرم و پای راستم ورم کرده و حرکت کردنم خیلی کند شده.ترجیح میدم بیشتر تو خونه باشم یا تو ماشین کمی دور بزنیم.کارهام تموم شده و فقط مونده شما بیای.البته کمی هم دلشوره دارم که شرایط چطور پیش میره. اما حالا معرفی داداشی     تو این مطالب خواستم آدرس وبلاگ داداشی آرمان را برات بذارم. این داداش آرمان هستش که 5 سال و 8 ماهشه و امسال اگه خدا بخواد میره کلاس اول. خیلی منتظر شماست و همش میاد شما را بوس میکنه و البته منتظر جایزه ای که ما بهش قول دادیم که شما براش از پیش خدا میا...
4 خرداد 1393

ماجرای انتخاب اسم دخملم

سلام به روی ماهت عزیزکم انتخاب اسم از اون کارهای مشکل و مهمی هستش که در دینمون هم بهش بسیار سفارش شده و همه مادرها و پدرها هر اسمی که برای اولادشون انتخاب میکنند زیباترین هستش حتی اگر خیلی دیگه اون را نپسندند.انتخاب اسم یک امر سلیقه ای و بیشتر اوقات بخاطر تفکرات و نظرات  پدر و مادرها که دلیلی برای اون دارند انتخاب میشه.بعضی اسامی گلها...سیاره ها....اسامی باستانی و تاریخی و مذهبی را دوست دارند.ما هم از این امر مستثنی نیستیم.البته ما بخاطر داشتن فرزند قبلی میتونیم اسم شما را با اون هماهنگ کنیم.من خودم اسامی که دارای معنایی روی خودشون هستند را می پسندم و البته در انتخاب اسم به سابقه ذهنیم هم رجوع می کنم که آیا در قدیم بین همکلا...
25 ارديبهشت 1393

وقت دیدار نزدیک است

سلام عزیزم روزها داره به سرعت می گذره و شمارش معکوس آغاز شده.گرچه من از ابتدا تا یکماه پیش هیچ مشکل جسمی که ناشی از تغییراتم باشه نداشتم ولی از یکماه پیش احساس میکنم قدرتم کمتر و سیستم دفاعی بدنم ضعیفتر شده.سعی می کنم تقریبا مثل گذشته باشم که تا حدودی از خودم راضیم.از اواسط نوروز به بعد که دچار سرما خوردگی شدیدی شدم که هنوز اثراتش باقیه البته مراحل آخر خودش را طی میکنه.گوش درد شدیدی که سه شب را برام کابوس کرد و بعد از معاینه 2 دکتر خبر از گرفتگی گوشهام داده شد که روز گذشته اونها را خالی کردم.دندان درد شدیدی که یک هفته است شبها به سراغم میاد و دقایقی آمان از جانم میگیره و خوب میشه و اصلا معلوم نیست کدوم بخش از دندونهام درد میکنه.دکتر...
8 ارديبهشت 1393