سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 12 روز سن داره

سلطان قلب ها

صدای پای سال 94

سلام عزیزک مامان کم کم حال و هوای همه چیز اومدن بهار را نوید میده و ما همگی سعی در محیا شدن برای استقبال از اون هستیم. امسال با وجود شما گل ناز و کوچولو تونستیم دستی به خونه بکشیم.اتاق شما و آرمان داداشی را به اتاق بزرگ خونه منتقل کردیم که جای بیشتری برای بازی و راحتی داشته باشید.دیوارها را کاغذ دیواری کردیم فرشی نو برای اتاق شما و سرویس خواب جدیدی هم برای داداشی خریدیم.حالا تو یک پست دیگه عکس اتاقتون را میگذارم.خیلی خوب شده....من که خیلی راضیم.اتاق ما هم خوب شده و با وجود این تغییرات روحیه ام هم بهتر.گرچه مدتی بخاطر تغییر و تحولات در اتاقها مقداری محدود بودیم و خونه و زندگی حسابی بهم ریخت و البت...
19 اسفند 1393

نهمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هشتم زندگی

سلام نخود فرنگی مامان نهمین ماهگرد هم رسید و من اصلا اصلا باورم نمیشه که دختر کوچولوی من با این سرعت در حال بزرگ شدن و تغییر و عاقل شدن هستش. نیمی از نهمین ماهگرد شما همراه با آمدن فصل بهار و نوروز هستش.فصلی که سال پیش شما در اون متولد شدی.این روزها بیشتر از همیشه به یاد چنین روزهایی در سال گذشته می افتم و خاطرات پارسال را با خودم مرور میکنم. خاطرات ماه هشتم زندگی در ادامه مطلب   اسمهایی که بعضی وقتها با اون صدات میکنم نخودچی مامان ...نخودفرنگی مامان...عسل خانم....شیرین مامان....عاطفه چون خیلی عاطفی و دلچسبی عزیزم. تو ماه هشتم زندگی حرکاتت سریعتر شده و با سرعت خیلی زیاد...
13 اسفند 1393

هشتمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هفتم زندگی

سلام خانم گل مامان ماهگرد هشتمت مبارک عزیز دل مامان چیک چیکه بارون از تو آسمون می باره نم نم روی درختان قطره های آب تازه و شاداب رنگین کمون شد تو نور آفتاب این یکی از شعرهایی که موقع خواب برات میخونم.شعر دیگه ای که موقع خواب دوستش داری و باهاش به خواب میری جوجه جوجه طلاییه. از پیشرفتهای ماه هفتم زندگی برات باید بنویسم که چهار دست و پا کل خونه را گز میکنی اون هم با سرعت و یکی از جاهای بسیار مورد علاقه ات آشپزخانه و بازی با سرچاه آشپزخانه است که فوق العاده مکان کثیفیه و من کلی حرص میخورم و مدام باید بغلت کنم و دستت را بشورم. ...
18 بهمن 1393

فکر بکر

سلام دخمل گلی... نخود فرنگی مامان مامان هم با این فکر بکرش لباس سرهمی های باران بخصوص اونهایی که سرهمی جوراب دار هستند خیلی زود کوتاه میشن و چون از پایین جا ندارند باید زود کنار گذاشته بشند.یکی از اون سرهمی ها که خانم همسایه زحمت کشیده بود و موقع دیدن شما در زمان نوزادی آورده بود و مناسب پاییز هم بود خیلی زود برات کوتاه شد و با اینکه آستینهاش و خود لباس اندازت بود از پایین کوتاه شده بود.این با وجود این بود که آخر شهریور هنوز برات بزرگ بود و تو مهر داشت رو به کوچیکی میرفت.تا زمانیکه که اندازت بود تنت کردم ولی چون کم استفاده شده بود با پیشنهاد خاله جورابش را بریدم و پایینش را دوختم ولی خوب نشد.قبلا هم یکی دیگه از سرهمیهات ر...
12 بهمن 1393

بازی های مناسب برای کودکان شش تا نه ماهه

چند بازی ساده و مناسب برای کودکان شش تا نه ماهه که شاید نیازی هم به داشتن اسباب بازیهای رنگارنگ نداشته باشه.فقط کمی وقت و حوصله باید داشته باشیم. متن اصلی در ادامه بازی اول : بخوان و بگو تحقیقات نشان می دهد : هر چه کودک زود تر با آهنگ کلمات آشنا شود ، زود تر شروع به حرف زدن می کند .آن دسته از بچه هایی که مدام کلمه های مختلف را از زبان اطرافیان شان میشنوند ،تا سه سالگی دیگر تقریبا در حرف زدن مهارت کامل پیدا می کنند .از آن طرف ،بچه هایی که والدین و اطرافیان شان زیاد با آنها صحبت نمیکنند ،معمولا با زحمت حرف زدن را یاد می گیرند . _محققان دانشگاه کنستانتز آلمان دریافته اند «قرار گرفتن در معر...
29 دی 1393

هفتمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه ششم زندگی

سلام به گل دخمل خودم اسمهایی که این روزها شما را باهاش صدا میکنم شیرین و عسل هستش.به پدر میگم ما اینقدر که بهش شیرین و عسل گفتیم کاش اسمش را عسل یا شیرین میگذاشتیم..... از بس که شیرینی عزیزم. هفتیم ماهگردت هم با سرعت باد رسید و در تعجب گذر زمانم که چقدر سریع همه روزها سپری میشه و من انگار چند روز پیش بود که ماهگرد ششم را نوشتم. اصلا فرصت نمیکنم بیام در مورد حرکات جدیدت جداگانه پستی بزارم و همه را در یک پست ماهگرد برات مینویسم. ماهگرد هفتمت هم مبارک گل باغ زندگی حالا نوبت خاطرات ماه گذشته شماست   شبها هنوز مثل قبل دو یا سه بار در طول شب گریه میکنی و یا شیر میخوای یا موقع غلت زدن گ...
14 دی 1393

ششمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه پنجم زندگی باران

سلام جوجه مامان اسمهایی که این روزها گهگاهی با اون صدات میکنم....جوجه...فندق و بیشتر نام خودت هستش.البته وقتی صبحها از خواب بیدار میشی یا برای اینکه بخندی فندق و جوجه بهت میگم. ششمین ماهگرد هم خیلی زود از راه رسید.درست در نیمه راه یکسال اول زندگی هستی.180 روزگی مبارک. از  اول آذر با همتی که از قبل داشتی تونستی چهار دست و پا راه بیافتی البته نیمه سینه خیز و نیمه هم چهار دست و پا میری.پاهات حرکت میکنه و خوب جابجا میشه و دستها ثابت هستش و شکم را روی زمین میگذاری و دوبار دستات را جلوتر از بدنت قرار میدی و با سرعت زیاد به شی مورد توجه دست پیدا میکنی.انگیزه این حرکت یک عد...
15 آذر 1393