خاطرات ماه سوم زندگی باران
سلام دخی این دخی را بابا بزرگت یعنی بابای پدر بهت میگه.هر وقت شما را میبینه میگه دخی دخی ...خوشگل دخی. اما ماه سوم.... سرعت غلت زدن بسیار بالا رفت.اوایل وقتی روی شکم میچرخیدی یکی از دستات می موند زیر تنت و ما باید بهت کمک می کردیم اما بعد از مدتی متوجه شدی که اگه کمی باسن مبارک را بالا ببری دستت از زیر تنت بیرون میاد.دیگه نمیتونستیم روی میز بگذاریمت چون مدام میچرخیدی و خطر داشت.تو تخت هم در خواب نمی دونم چه حکمتی داره این چرخیدن که وقتی از خواب سیر میشدی سریع به روی شکم می چرخیدی و کلا خواب را از مامان گرفته بودی چون مدام نگرانت بودم که وقتی خوابم سنگین بشه و اینطور بچرخی روی بینیت خدای نک...