سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

سلطان قلب ها

دومین ماهگرد باران جان

سلام سلام صدتا سلام گلم چقدر زود ماهگرد دوم رسید.انگار همین چند روز پیش بود که ماهگرد اول را گذروندی.اما خوب گذر عمر هستش.16 مرداد ماه 93 دومین ماهگردت هستش. دومین ماهگردت مبارک شیرین عسلم هر روز داری شیرین تر میشی.هر روز که میگذره به توانایی هات اضافه میشه و برای ما دیدین تک تک کارهای جدیدت خیلی شیرینه.این بخش فقط اختصاص داره به تبریک و انشاءا... سر فرصت در یک بخش دیگه تواناییهای این ماهت را برات می نویسم.ماهگرد دوم 16 مرداد ماه روز پنجشنبه بود که ما قرار بود به اتفاق خاله ها و مامانی و بابایی بریم پارک و ساعتی را با هم باشیم.بعد از کلاس فوتبال داداشی رفتیم شیرینی فروشی سرگل خیابان اوین و...
16 مرداد 1393

اولین سفر باران

سلام به عزیزکم باران بعد از کلی بالا و پایین کردن و دودلی برای سفر با شما کوچولو آخر سر دل را به دریا زدیم و روز چهارشنبه 1 مرداد 93 درست زمانی که شما 47 روزه بودی رفتیم شمال و شنبه 4 مرداد ماه 93 زمانی که شما 50 روزه شدی برگشتیم خونمون.این اولین سفر شما بعد از تولدت هستش.بخاطر گرم و شرجی بودن شمال و اینکه در طول مسیر شما بی قراری بکنی خیلی نگران بودم که خدا را شکر بیشتر مسیر را خواب بودی و بی دردسر رسیدیم.در طول مسیر هم کولر یکسره روشن بود که گرما اذیت نکنه و داخل ویلا هم با وجود چهار اسپلیت دما همیشه خنک بود.صبحها سعی می کردیم که بیرون نریم و غروب ساعت 6.30 به بعد بیرون می زدیم. چهارشنبه اول مرداد ساعت 4...
5 مرداد 1393

اولین ماهگرد دخترم باران

سلام نفسم   16 تیرماه 93 اولین ماهگردت فرا رسید   پس اولین ماهگردت مبارک     این ماه به سرعت برق و باد گذشت.متوجه نشدیم چطور روزها و شبها گذشت.گرچه روزهای ابتدایی هم برای ما که نوزادی با شرایط تازه داشتیم و هم برای شما که تازه با شرایط جدید این دنیا خودت را باید سازگار می کردی کمی سخت گذشت اما همش شیرین بود.     باران ساعاتی بعد از تولد (16 خرداد ماه 93)     با ران در یکماهگی (دوشنبه 16 تیرماه 93) کیک این ماه را من با دادشی رفتیم خریدیم.شما با پدر خونه بودی و من و داداشی اول رفتیم شیرینی فروشی تشریفات...
16 تير 1393

خاطرات ماه اول زندگی باران

سلام گل دخملم   این مدت بسیار درگیر شما بودم بعد از مرخص شدن از بیمارستان در روز 17 خرداد 93 همه چیز عالی پیش میرفت.من عزمم را جزم کرده بودم تا شما را با شیر خودم تغذیه کنم.کاری که شاید سر داداشی زیاد موفق نبودم.با تجویز مکمل های افزایش شیر خوب پیش میرفتیم که بعد از چند روز تغذیه شما به مدت طولانی طول می کشید و من را حسابی خسته کرد.از طرفی هم دکتر کودکان بیمارستان و دکتر کودکان خودت پیشنهاد دادن برای اینکه مایعات باید بیشتر مصرف کنی تا برای اینکه قند خونت پایین نیاد و دچار زردی هم نشی روزی 30 سی سی شیر خشک بهت بدیم که در کنار شیر من برات مناسب بود.اما به دلیل خوش اشتها بودن شما شاید شیر من کفاف شما را نمید...
11 تير 1393

زمینی شدنت مبارک دخترم

یه روز خوب خدا نی نی اومد به دنیا نی نی کوچولو دختره از گلا خوشگلتره چشاش شبیه آهو صورت که دیگه نگو یه کم بزرگتر بشه تپل مپل تر بشه دامن چین چینیشو وقتی که اون بپوشه موهاش رو هم ببنده شبیه دمب موشه وای که چه دل می بره از همه خوشگلتره بابا می گه چه نازه دارم یه یار تازه مامان جونم با شادی به دخترش می نازه زمینی شدنت مبارک دخترم     دخترم باران ساعت 8.35 صبح روز جمعه 16 خرداد ماه 1393 با وزن 3 کیلو 280 گرم و قد 49 قدم به دنیای خاکی گذاشت.عزیزم بهترینها را برات آرزو دارم  ...
24 خرداد 1393

خداحافظی با دنیای جنینی نزدیکه

سلام دیگه کمتر از 72 ساعت مونده به ورود دخملی.آخر با کلی جلو و عقب شدن زمان زایمان رضایت داده شد برای ورود شما در روز جمعه 16 خرداد ماه.این تاریخ از 6 خرداد به 13 خرداد و نهایتا با مشورت من و پدر به 16 خرداد افتاد.خیلی دلشوره دارم و فقط در حال استراحتم.گرچه تکونهای دستای کوچولوت در پایین ترین قسمت بدن من کاملا حس میشه و کمی هم اذیت می کنه ولی منتظرت باقی می مونیم.8 خرداد به خاطر مشکلی که خودم حس کردم به بیمارستان مراجعه کردیم و مجبور به سونو اجباری شدم که دکتر مربوطه عکسی از صورت ماهت گرفت که مدام در حال جلو و عقب کردن لبهات بودی و از اونجایی که پدر و برادرت هم در اتاق سونو بودند هیجانمون خانوادگی بود.جالبیش به اینجاست ...
13 خرداد 1393

معرفی داداشی

سلام گلم چند روزی بیشتر به در آغوش کشیدنت نمونده.این روزها خیلی سنگین شدم و گاهی زود از کوره در میرم و پای راستم ورم کرده و حرکت کردنم خیلی کند شده.ترجیح میدم بیشتر تو خونه باشم یا تو ماشین کمی دور بزنیم.کارهام تموم شده و فقط مونده شما بیای.البته کمی هم دلشوره دارم که شرایط چطور پیش میره. اما حالا معرفی داداشی     تو این مطالب خواستم آدرس وبلاگ داداشی آرمان را برات بذارم. این داداش آرمان هستش که 5 سال و 8 ماهشه و امسال اگه خدا بخواد میره کلاس اول. خیلی منتظر شماست و همش میاد شما را بوس میکنه و البته منتظر جایزه ای که ما بهش قول دادیم که شما براش از پیش خدا میا...
4 خرداد 1393

ماجرای انتخاب اسم دخملم

سلام به روی ماهت عزیزکم انتخاب اسم از اون کارهای مشکل و مهمی هستش که در دینمون هم بهش بسیار سفارش شده و همه مادرها و پدرها هر اسمی که برای اولادشون انتخاب میکنند زیباترین هستش حتی اگر خیلی دیگه اون را نپسندند.انتخاب اسم یک امر سلیقه ای و بیشتر اوقات بخاطر تفکرات و نظرات  پدر و مادرها که دلیلی برای اون دارند انتخاب میشه.بعضی اسامی گلها...سیاره ها....اسامی باستانی و تاریخی و مذهبی را دوست دارند.ما هم از این امر مستثنی نیستیم.البته ما بخاطر داشتن فرزند قبلی میتونیم اسم شما را با اون هماهنگ کنیم.من خودم اسامی که دارای معنایی روی خودشون هستند را می پسندم و البته در انتخاب اسم به سابقه ذهنیم هم رجوع می کنم که آیا در قدیم بین همکلا...
25 ارديبهشت 1393