سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

سلطان قلب ها

شعرهایی که این روزها برای گل دخترم می خونم

اینها شعرهایی هستش که این روزها برای باران می خونم.اینها را خودم خیلی دوست دارم.دو شعر لالایی و عروسک خوشگل من را برای آرمان هم می خوندم فقط تو شعر عروسک خوشگل من بجای دختر ناز خوب من می گفتم پسر ناز خوب من.فکر میکنم باران هم از اینها خوشش میاد و تازگی میبینم که وقتی براش اونها را می خونم اون هم شروع به حرف زدن با صدای خودش میکنه و احساس می کنم می خواد با من اونها را با زبان کودکی خودش بخونه.این شعرها را وقتی اون سر حاله یا تو حموم یا موقعی که داره آماده برای خواب میشه یا موقع پوشک عوض کردن براش میخونم.   جوجه جوجه طلائی جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنائی تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی ...
10 شهريور 1393

روزت مبارک دخترم (به مناسبت اولین روز دخترم باران...6 شهریور 93)

خداوند لبخند زد دختر آفریده شد لبخند خدا روزت مبارک میلاد حضرت معصومه (س) و روز ملی دختر به همه دخترای گل از جمله دخترای عزیز خواهرم روژین و رونیای  جان و دختر شیرین عسل خودم بارانم مبارک باران ...دوماه 20 روزه....(5 شهریور 93) این گلهای رز خوش رنگ و زیبا با عشق تمام تقدیم به دخترم این عکس را هم مامان امیر مهدی جوجو برام فرستاده که حیفم اومد اینجا نگذارمش و ازش ممنونم بابت این عکس ناب. نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 6 شهریور 93 ...
6 شهريور 1393
2175 10 13 ادامه مطلب

ازعجایب باران خانم

سلام گل دخملی باید بگم این روزها خیلی خیلی شیرین شدی و واقعا با تمام وجود از ته قلبم این را حس می کنم .شما دومین فرزند ما هستی ولی با وجود اینکه آرمان هم بسیار آروم و دوست داشتنی چه در زمان نوزادی و چه در زمان شیرخوارگیش بود و هنوز هم البته عشق ما هستش  ولی شما یه طور دیگه در قلبمون جا باز کردی.آرمان خیلی آروم بود و تغییراتش طی فواصل طولانی تری دیده میشد.حتی وقتی خوب فکر می کنم میبینم خیلی از کارهایی که شما این روزها انجام میدی را اون تو اون مقطع سنی انجام نمیداد.   تغییرات این روزهای شما خیلی زیاد و محسوس هستش.آلان حدود یکماهی میشه که لبخند میزنی ولی اوایل لبخندت سطحی ...
4 شهريور 1393

خاطرات ماه دوم زندگی باران

سلام ماه من ماه دوم زندگیت خیلی با سرعت بیشتری برامون گذشت.خوب تو این ماه کمی از خصوصیات شما دست ما اومد و شما هم با محیط خونه بیشتر سازگار بودی.ساعت خواب صبحها خیلی کمتر شده بود و گاهی فقط بعد از شیر 5 یا 10 دقیقه و اگه خیلی زیاد میشد نیم ساعت می خوابیدی و سریع بیدار میشدی و من باید همیشه در کنارت می بودم و این باعث شده بود کلا از انجام بقیه کارها دست بکشم و دربست در اختیار شما باشم.سر جمع در طول روز تا شب شاید 2 یا 3 ساعت بیشتر نمی خوابیدی.البته در زمان بیداری اگه کاملا سیر بودی حدود نیم ساعتی خودت اطراف را کاملا بررسی میکردی و البته خیلی خوشحال ترمیشدی اگه فردی در کنارت باهات حرف میزد.شبها از ساعت حدود 10 تا صبح حدود ...
23 مرداد 1393

دومین ماهگرد باران جان

سلام سلام صدتا سلام گلم چقدر زود ماهگرد دوم رسید.انگار همین چند روز پیش بود که ماهگرد اول را گذروندی.اما خوب گذر عمر هستش.16 مرداد ماه 93 دومین ماهگردت هستش. دومین ماهگردت مبارک شیرین عسلم هر روز داری شیرین تر میشی.هر روز که میگذره به توانایی هات اضافه میشه و برای ما دیدین تک تک کارهای جدیدت خیلی شیرینه.این بخش فقط اختصاص داره به تبریک و انشاءا... سر فرصت در یک بخش دیگه تواناییهای این ماهت را برات می نویسم.ماهگرد دوم 16 مرداد ماه روز پنجشنبه بود که ما قرار بود به اتفاق خاله ها و مامانی و بابایی بریم پارک و ساعتی را با هم باشیم.بعد از کلاس فوتبال داداشی رفتیم شیرینی فروشی سرگل خیابان اوین و...
16 مرداد 1393

اولین سفر باران

سلام به عزیزکم باران بعد از کلی بالا و پایین کردن و دودلی برای سفر با شما کوچولو آخر سر دل را به دریا زدیم و روز چهارشنبه 1 مرداد 93 درست زمانی که شما 47 روزه بودی رفتیم شمال و شنبه 4 مرداد ماه 93 زمانی که شما 50 روزه شدی برگشتیم خونمون.این اولین سفر شما بعد از تولدت هستش.بخاطر گرم و شرجی بودن شمال و اینکه در طول مسیر شما بی قراری بکنی خیلی نگران بودم که خدا را شکر بیشتر مسیر را خواب بودی و بی دردسر رسیدیم.در طول مسیر هم کولر یکسره روشن بود که گرما اذیت نکنه و داخل ویلا هم با وجود چهار اسپلیت دما همیشه خنک بود.صبحها سعی می کردیم که بیرون نریم و غروب ساعت 6.30 به بعد بیرون می زدیم. چهارشنبه اول مرداد ساعت 4...
5 مرداد 1393