خاطرات ماه دوم زندگی باران

سلام ماه من

ماه دوم زندگیت خیلی با سرعت بیشتری برامون گذشت.خوب تو این ماه کمی از خصوصیات شما دست ما اومد و شما هم با محیط خونه بیشتر سازگار بودی.ساعت خواب صبحها خیلی کمتر شده بود و گاهی فقط بعد از شیر 5 یا 10 دقیقه و اگه خیلی زیاد میشد نیم ساعت می خوابیدی و سریع بیدار میشدی و من باید همیشه در کنارت می بودم و این باعث شده بود کلا از انجام بقیه کارها دست بکشم و دربست در اختیار شما باشم.سر جمع در طول روز تا شب شاید 2 یا 3 ساعت بیشتر نمی خوابیدی.البته در زمان بیداری اگه کاملا سیر بودی حدود نیم ساعتی خودت اطراف را کاملا بررسی میکردی و البته خیلی خوشحال ترمیشدی اگه فردی در کنارت باهات حرف میزد.شبها از ساعت حدود 10 تا صبح حدود 8.30 یا 9 خوابت میبرد که گاهی یکبار گاهی 2 بار و گاهی 3 بار در طول این زمان در خواب شیر میخوردی.گاهی 5 ساعت پشت هم می خوابیدی و گاهی 2 ساعت نشده بیدار میشدی و طلب شیر می کردی و دوباره خواب میرفتی.خدا را شکر ما در طول شب با خواب شما مسئله نداشتیم و فقط برای شیر دادن بیدار میشدیم که البته همین چندبار بیدار شدن و خوابیدن هم زیاد آسان نبود.صبحها خیلی بیدار بودی و این قضیه من را نگران می کرد .از نظر وزن و قد هم معاینه دکتر خودت و هم خانه بهداشت راضی بودند.راستی واکسن دو ماهگی را هم 14 مرداد ماه 93 دو روز زودتر زدی و کمی اونجا گریه کردی.غروب همون روز کمی تب داشتی ولی خوب شیر میخوردی و من پاتو کمپرس گرم می کردم و سه بار هم هر 6 ساعت یکبار استامینوفن بهت دادم.کمی پات درد میکرد که فردا اون روز خوب شدی.تو این ماه یک سفر رفتیم که خیلی کوتاه بود.راستی قبل از اینکه دوماه تموم بشی برای تست شنوایی سنجی و بینایی سنجی که بیمارستان در زمان تولد توصیه کرده بود و آدرس داده بود رفتیم که خدا را شکر همشون خوب بودند.از صبح تا شب با شیر مادر تغذیه میشی و شبها برای اینکه طولانی تر بخوابی بنا به توصیه پزشک شیر کمکی مصرف میکنی.

اما خصوصیات حرکات و رفتار شما : هوشیاری بیشتر.....به افراد لبخند میزنی بخصوص بعد از صرف شیر که حالت خیلی خوبه....با چشمات افراد بخصوص مامان را خوب دنبال میکنی.....به سمت صداها بر میگردی.....اصواتی مثل آقوق از گلو در میاری که آ اون بیشتر قابل فهمه.....وقتی باهات صحبت میکنیم کمی بعد جواب میدی با همان آقوق گفتن....گاهی موقع شیر خوردن هم صدایی را در همون حین از گلوت در میاری با دهان بسته که گاهی حالت غر و شکایت داره و گاهی حرفهای مونده ته دلت هستش.....خیلی دوست داری که وقتی حالت خوبه باهات حرف بزنیم و کلی دقت میکینی و ذوق از خودت نشون میدی.....وقتی شیر می خواهی خدا را بنده نیستی و گریه با استارت اولیه آغاز میشه و خیلی زود به اوج میرسه که دست و پامو گم میکنم.کمی عادت دادم رو پا بیاندازم  بخوابی چون خودت به تنهایی نمی خوابی و باید یا بغل باشی یا رو پا آروم تکون بخوری تا خوابت ببره......برات شعرهای عروسک خوشگله من را می خونم و بیشتر اوقات شعر از خودم من درآوردی می سازم و میخونم و تو را آروم میکنم......حرکات دست بخصوص پاهات بسیار زیاده و بسیار پر جنب و جوشی.....موهای دوران جنینی که از ماه پیش شروع به ریختن کرد داره با موهای جدیدی جایگزین میشه.آویز بالای تختت را وصل کردیم و به موزیک و حرکت زنبورهای اون دقت میکنی.....راستی تو این ماه صورتت عرق سوز شد و قرمز و کل صورتت را گرفت و بعد پوستت خشک شد و پوست ضخیم روی پوست لطیفت را گرفت که خیلی ناراحت بودم.گرچه از پستونک خوشت نمیاد و زود بیرون میزنی ولی من گاهی میزارم تو دهنت تا شاید باهاش خوابت ببره.فعلا همینها یادمه........................

عکسها در ادامه مطلب...........

حالت خواب باران در ماه دوم که ما سعی میکردیم به پهلو باشه

حالت خواب در بغل پدر....... راستی عید فطر بخاطر خوش یومنی اون روز النگوها و دستبند کادویی مادربزرگها را انداختم دستت که البته هنوز بزرگ هستند و از دستت درمیان