سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

سلطان قلب ها

ازعجایب باران خانم

1393/6/4 23:43
نویسنده : میم مثل مادر
396 بازدید
اشتراک گذاری

محبتسلام گل دخملیمحبت

باید بگم این روزها خیلی خیلی شیرین شدی و واقعا با تمام وجود از ته قلبم این را حس می کنممحبت.شما دومین فرزند ما هستی ولی با وجود اینکه آرمان هم بسیار آروم و دوست داشتنی چه در زمان نوزادی و چه در زمان شیرخوارگیش بود و هنوز هم البته عشق ما هستش  ولی شما یه طور دیگه در قلبمون جا باز کردی.آرمان خیلی آروم بود و تغییراتش طی فواصل طولانی تری دیده میشد.حتی وقتی خوب فکر می کنم میبینم خیلی از کارهایی که شما این روزها انجام میدی را اون تو اون مقطع سنی انجام نمیداد.متفکر

 

تغییرات این روزهای شما خیلی زیاد و محسوس هستش.آلان حدود یکماهی میشه که لبخند میزنیآرام ولی اوایل لبخندت سطحی بود و زود از بین میرفت و زیاد واکنش نسبت به جملات و صحبتهای اطرافیان نداشتی ولی از وقتی که 2 ماه را رد کردی هروقت بهت نگاه میکینم و باهات صحبت میکنیم لبخند جانانه ای میزنی و حتی اولین لبخندت با ناز و گاهی صدای خنده از گلوت در میاد.بعدش خیلی دوست داری با هم صحبت کنیم.اوایل فقط صدای مبهمی از آ از گلوت خارج میشد که اون هم فقط یکی دوباری بود ولی آلان بعد از اینکه صحبت من با شما قطع میشه با فاصله شروع می کنی به جواب دادن و با حرکات مختلفی که به لبات میدی حرفات تغییر میکنه و گاهی این صحبتها با صدای ملایم و گاهی بلند از ته دلت هستش که با اون لبخند واقعا شیرینت میکنه و دوست دارم یک لقمت کنمبغل.وقتی بعد از صحبت از کنارت بلند میشم برم با چشمهای درشتت من را خوب دنبال میکینی انگار تمنا داری که باز باهم صحبت کنیم.سکوت

تقریبا از شروع ماه سوم زندگیت از پهلو به پشت میشی و چند شبی هستش که دیگه زیاد لازم نیست من تو خواب شما را از یک پهلو به پهلوی دیگه ای بکنم و شما خودت این مسئولیت را به عهده گرفتی و حتی گاهی وقتی اول شب شما را به پهلو چپ میاندازم بعد از مدتی خودت به پشت و چند ساعت بعد به پهلو راست میشی که وقتی من بیدار میشم بهت شیر بدم این را می بینم.زبان

مهارت سر را بالا نگاه داشتن را یاد گرفتی.از وقتی 2 ماهت تموم شد خودت سرت را از رو بالش بلند میکنی و در این حین جفت پاهات را هم از زمین بالا میگیری تا تعادلت حفظ بشهبوس.این بالا نگاه داشتن سر برای مدت طولانی میتونه ادامه داشته باشه تا زمانیکه صورتت سرخ میشه و ما بهت میگیم حالا تشریف داشته باشید و بلند نشیدخجالت.حتی این بالا نگه داشتن سرت در بغلمون هم تکرار شده و شما بیشتر دوست داری بشینی و یا اینکه ما شما را راست تو بغل بگیریم تا همه جا را از پشت ببینی.اصلا دوست نداری به پشت بخوابی و بیشتر دوست داری ایستاده باشی که این هم ممکن نیست.غمناک

از وقتی ماه سوم تولدت شروع شد یک عادت جدید پیدا کردی که داره منجر به چرخیدن شما میشه.اینقدر صورتت را به سمت راست بدنت در بالش یا تشکت فرو میکنی تا کل بدنت بچرخه و این کار ما را خیلی سخت کرده چون بارها از پهلو راست تونستی بچرخی که این کارت برای ما حیرت آور بود که بچه ای تو این سن و سال بتونه خودش را از پهلویی به پهلوی دیگه بگردونه و یا از پشت به سمت راست بچرخه و روی شکم قرار بگیره.حالا سختی کار اینجاست که در خواب هم این کار را می کنی و من باید تند تند بهت سر بزنم چون در کنار مهارت چرخیدن هنوز مهارت اینکه صورتت را وقتی رو شکم میافتی از زمین بالا نگه داری را پیدا نکری و این ممکنه خدای نکرده  باعث خفگی شما بشه که خیلی من را نگران میکنه.اگه تنها رو زمین یا در تخت باشی همش نگران این قضیه هستم و این باعث شده موقعی که در اشپزخانه مشغولم شما را روی تشک مخصوص روی میز بزارم تا همش چشمم بهت باشه.چندباری وقتی خودت برای خودت روی زمین بودی چرخیدی و اگه داداش آرمان خبر نداده بود معلوم نبود چی میشدغمگین.

به عروسکهای بالای تخت یا دسته کریئرت که در اندازه کوچیک هستند خیلی علاقه نشون میدی و کلی براشون دست و پا میزنی و گاهی سعی میکنی اونها را با دستت بگیری که هنوز امکانش نیست و گاهی باهاشون هم کمی حرف میزنی.از عروسکهای بزرگ هنوز خوشت نمیاد.گاهی هم سرگرم دستهای خودت میشی و بهشون با دقت نگاه می کنی و خوب ورندازشون می کنی.

اینها یادم بود که این روزها بارها میبینم گفتم شاید یادم بره زود برات نوشتم تا اگه تغییرات دیگه ای هم پیدا کردی بهشون اضافه کنم.

هرکی تورو میبینه میپرسه پسره یا دختر از بس سرت کم مو داره و مثل پسرها هستی

عشقهای من آرمان و باران

از اونجاییکه دوست نداری تنها باشی همیشه در هر وعده غذایی صبحانه ...ناهار و شام و زمانیکه من تو آشپزخانه کار دارم شما روی تشت مخصوصت روی میز هستی و گاهی من و گاهی دور و برت را نگاه میکنی

این هم عکسی از چرخیدن شما در 2 ماه 20 روزگی شما...(5 شهریور 93)

نوشته شده در 4 شهریور 93

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (5)

مهسا خانوم
5 شهریور 93 11:09
سلام خاله جون. باران واقعا زیباست.بیش از حد دوسش دارم.خیلی نازه. اوا؟اشکالی نداره که هنوز کوچو موچولو.موهاشم کم کم رشد میکنه بنظر من که خیلی باهوشه. یک سوال؟باران توی اتاقی جدا از شما میخوابه؟ اخه گفتین هی میام وبهت سرمیزنم خوب متوجه نشدم. راستی سلیقه تون خیلی خوبه.ارمان وباران اسم های قشنگی هستن. وخیلی به هم میان. باران جون خیلی دوست دارم عزیزمممممممم. بووووووووس
میم مثل مادر
پاسخ
سلام به شما.ممنون از لطفت.باران تو گهواره خودش کنار تخت ما می خوابه و من باید چندبار بلند بشم و تو گهوارشو نگاه کنم.ممنون از توجهت
ღايـــليـــــــــا شاهـــزاده كوچولوي مامان و باباღ
6 شهریور 93 10:52
خدایا دل من را آنقدر صاف بگردان تا قبل از پایین آمدن دستم دعایم مستجاب گردد...
مامان
8 شهریور 93 7:37
الهی خانم خوشگله حسابی دلتون برده. روزش مبارک. بیادتون بودم روز دختر. این روزها زودتر از روزهاب بارداری میگذره درسته؟؟؟
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون آره خیلی سریه.نمیدونم کی روز میشه کی شب.هنوز نخوابیده باید بیدار بشیم.زمان خیلی سرعت گرفته و باورم نمیشه که این کوچولو آلان 3 ماه تموم میشه.انگار هفته پیش بود که به دنیا اومد.بارداری خیلی کند میگذره البته اگه مشغول کار و زندگی با بچه دیگه باشی شاید کمی سریعتر از بچه اول باشه.
ترنم
8 شهریور 93 8:50
ماشاله به باران جون که اینقدر باهوشه از الان کارهاش جلو افتاده فکر کنم بره مدرسه جهشی بخونه 4 سال دیپلمشو بگیره ماشاله به آرمان چقدر نازه خدا حفظش کنه
میم مثل مادر
پاسخ
آره خودمون هم در تعجبیم.ممنونم
مطهره
19 شهریور 93 12:12
سلام عزیزم خدا ببخشه بهتون چه قد ناز دخملت به وبلاگ منو آقایی هم یه سر بزن ما هم در آینده نه جندان دور میخوایم مامان و بابا شیم