ازعجایب باران خانم
سلام گل دخملی
باید بگم این روزها خیلی خیلی شیرین شدی و واقعا با تمام وجود از ته قلبم این را حس می کنم.شما دومین فرزند ما هستی ولی با وجود اینکه آرمان هم بسیار آروم و دوست داشتنی چه در زمان نوزادی و چه در زمان شیرخوارگیش بود و هنوز هم البته عشق ما هستش ولی شما یه طور دیگه در قلبمون جا باز کردی.آرمان خیلی آروم بود و تغییراتش طی فواصل طولانی تری دیده میشد.حتی وقتی خوب فکر می کنم میبینم خیلی از کارهایی که شما این روزها انجام میدی را اون تو اون مقطع سنی انجام نمیداد.
تغییرات این روزهای شما خیلی زیاد و محسوس هستش.آلان حدود یکماهی میشه که لبخند میزنی ولی اوایل لبخندت سطحی بود و زود از بین میرفت و زیاد واکنش نسبت به جملات و صحبتهای اطرافیان نداشتی ولی از وقتی که 2 ماه را رد کردی هروقت بهت نگاه میکینم و باهات صحبت میکنیم لبخند جانانه ای میزنی و حتی اولین لبخندت با ناز و گاهی صدای خنده از گلوت در میاد.بعدش خیلی دوست داری با هم صحبت کنیم.اوایل فقط صدای مبهمی از آ از گلوت خارج میشد که اون هم فقط یکی دوباری بود ولی آلان بعد از اینکه صحبت من با شما قطع میشه با فاصله شروع می کنی به جواب دادن و با حرکات مختلفی که به لبات میدی حرفات تغییر میکنه و گاهی این صحبتها با صدای ملایم و گاهی بلند از ته دلت هستش که با اون لبخند واقعا شیرینت میکنه و دوست دارم یک لقمت کنم.وقتی بعد از صحبت از کنارت بلند میشم برم با چشمهای درشتت من را خوب دنبال میکینی انگار تمنا داری که باز باهم صحبت کنیم.
تقریبا از شروع ماه سوم زندگیت از پهلو به پشت میشی و چند شبی هستش که دیگه زیاد لازم نیست من تو خواب شما را از یک پهلو به پهلوی دیگه ای بکنم و شما خودت این مسئولیت را به عهده گرفتی و حتی گاهی وقتی اول شب شما را به پهلو چپ میاندازم بعد از مدتی خودت به پشت و چند ساعت بعد به پهلو راست میشی که وقتی من بیدار میشم بهت شیر بدم این را می بینم.
مهارت سر را بالا نگاه داشتن را یاد گرفتی.از وقتی 2 ماهت تموم شد خودت سرت را از رو بالش بلند میکنی و در این حین جفت پاهات را هم از زمین بالا میگیری تا تعادلت حفظ بشه.این بالا نگاه داشتن سر برای مدت طولانی میتونه ادامه داشته باشه تا زمانیکه صورتت سرخ میشه و ما بهت میگیم حالا تشریف داشته باشید و بلند نشید.حتی این بالا نگه داشتن سرت در بغلمون هم تکرار شده و شما بیشتر دوست داری بشینی و یا اینکه ما شما را راست تو بغل بگیریم تا همه جا را از پشت ببینی.اصلا دوست نداری به پشت بخوابی و بیشتر دوست داری ایستاده باشی که این هم ممکن نیست.
از وقتی ماه سوم تولدت شروع شد یک عادت جدید پیدا کردی که داره منجر به چرخیدن شما میشه.اینقدر صورتت را به سمت راست بدنت در بالش یا تشکت فرو میکنی تا کل بدنت بچرخه و این کار ما را خیلی سخت کرده چون بارها از پهلو راست تونستی بچرخی که این کارت برای ما حیرت آور بود که بچه ای تو این سن و سال بتونه خودش را از پهلویی به پهلوی دیگه بگردونه و یا از پشت به سمت راست بچرخه و روی شکم قرار بگیره.حالا سختی کار اینجاست که در خواب هم این کار را می کنی و من باید تند تند بهت سر بزنم چون در کنار مهارت چرخیدن هنوز مهارت اینکه صورتت را وقتی رو شکم میافتی از زمین بالا نگه داری را پیدا نکری و این ممکنه خدای نکرده باعث خفگی شما بشه که خیلی من را نگران میکنه.اگه تنها رو زمین یا در تخت باشی همش نگران این قضیه هستم و این باعث شده موقعی که در اشپزخانه مشغولم شما را روی تشک مخصوص روی میز بزارم تا همش چشمم بهت باشه.چندباری وقتی خودت برای خودت روی زمین بودی چرخیدی و اگه داداش آرمان خبر نداده بود معلوم نبود چی میشد.
به عروسکهای بالای تخت یا دسته کریئرت که در اندازه کوچیک هستند خیلی علاقه نشون میدی و کلی براشون دست و پا میزنی و گاهی سعی میکنی اونها را با دستت بگیری که هنوز امکانش نیست و گاهی باهاشون هم کمی حرف میزنی.از عروسکهای بزرگ هنوز خوشت نمیاد.گاهی هم سرگرم دستهای خودت میشی و بهشون با دقت نگاه می کنی و خوب ورندازشون می کنی.
اینها یادم بود که این روزها بارها میبینم گفتم شاید یادم بره زود برات نوشتم تا اگه تغییرات دیگه ای هم پیدا کردی بهشون اضافه کنم.
هرکی تورو میبینه میپرسه پسره یا دختر از بس سرت کم مو داره و مثل پسرها هستی
عشقهای من آرمان و باران
از اونجاییکه دوست نداری تنها باشی همیشه در هر وعده غذایی صبحانه ...ناهار و شام و زمانیکه من تو آشپزخانه کار دارم شما روی تشت مخصوصت روی میز هستی و گاهی من و گاهی دور و برت را نگاه میکنی
این هم عکسی از چرخیدن شما در 2 ماه 20 روزگی شما...(5 شهریور 93)
نوشته شده در 4 شهریور 93