سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

سلطان قلب ها

شرکت در جشنواره کودک و طبیعت

سلام برای اولین بار باران من هم در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرد .ابتدا با عکسی در اردیبهشت ماه در باغ پرندگان لویزان تصمیم به شرکت داشتیم که نمیدونم چرا اصلا عکس آپلود نشد و مجددا با عکسی در فروردین ماه که هوا کمی سرد بود و بر روی پل تپه های عباس اباد گرفته شده شرکت کردیم و این عکس آپلود شد. اما عکسی که آپلود نشد و چندین بار سعی کردیم ولی نمیدونم چرا؟؟؟؟ داداش آرمان را هم شرکت دادیم با این عکس با بک راندی از تصویر طاووس سفید در باغ پرندگان لویزان ...
10 خرداد 1394

یازدهمین ماهگرد و خاطرات بهاری

سلام عروسک مامان هرچی از شیرینکاریهات بگم کم گفتم.ماشاءا.... خیلی شیرین و تو دل برو شدی.یازدهمین ماهگرد هم رسید و جالبیش به اینجاست که دقیقا یازدهمین ماهگرد با روز تولد پدر یکی هستش.پس اول تولد پدری مبارک    و دوم هم  یازدهمین ماهگرد شما . Happy Birth Day Father   دیگه چیزی به تولد یکسالگی نمونده.اولین رویش دندانت خیلی نزدیک به تولدت شد و شاید هفته آینده یک جشن به مناسبت هر دو برا شما بگیریم.البته تا حالا این برنامه را داریم اگه تغییر نکنه. از کارهای جدید این ماهت و البته کمی هم مربوط به ماه قبلتر اینکه که صورت ما را ناز میک...
15 ارديبهشت 1394

جوانه اولین دندان

سلام گلی خانم بلاخره بعد از 10 ماه جوانه زدن اولین دندان در دهان شما مشاهده شد.روز جمعه 21 فروردین 94 در مسیر بازگشت از پارک به سمت خانه با لبخندهای زیبایت مامان را هیجان زده میکردی که چون در محیط بیرون و آفتابی بود نوک دندونت نمایان شد.هنوز خیلی رشد نکرده که عکسی ازش بگذارم. ( تاریخ روئیت دندان 10 ماه 5 روزگی باران خانم). باران  کوچولوی بی دندون حالا داره یه دندون یه دندون مهربون این کوچولوی شیطون یواشی نگاه میکنه دستش میره تو قندون قندارو برمیداره با اون لبای خندون میره کنار شمعدون با دوستای مهربون عکس میگیره...
22 فروردين 1394

اولین روز مادر که نفسم باران در کنار عسلم آرمان درکنارمند

سلام ناناز خانم خودم هنوز دو روز تا روز تولد حضرت فاطمه(س) و روز زن و مادر مونده ولی از اونجاییکه من شاید نتونم به موقع بیام زودتر اومدم تا روز مادر را تبریک بگم و بنویسم و بلند بگم که چقدر خوشحالم که شما دوتا پاره های تنم در کنارم صحیح و سالم دارید بزرگ میشید و من بیشتر از هر زمانی لذت میبرم.خدا را بابت افتخار مادر شما بودن خیلی سپاسگزارم و دعا میکنم تا عاقبت به خیر باشید.امسال برعکس هرسال که ما به دیدن مادرها (مادرم و مادر شوهرم) میرفتیم...سنت را شکستیم و البته مادر شوهرم و خانواده خواهر شوهرم را در شب میلاد خونمون دعوت کردیم.البته روز مادر دیدم مامان خودم هم میریم.  مادرهای م...
19 فروردين 1394

اولین پست سال 94 ( ماهگرد 10 و خاطرات نوروز 94 )

سلام خوشگل مامان   عزیز دل مامان   ماهگرد دهم هم از راه رسید و دیگه فقط دوماه مونده تا اولین سالگرد زمینی شدنت نانازم   اولین عید نوروزت را هم پشت سر گذاشتی و انشاءا.... همیشه و از جمله امسال سال خوب و پرباری برای همه و ما باشه.از خاطرات نوروز و قبل و بعدش بگم که چهار شنبه سوری شما و پدر تو خونه بودید چون بیرون رفتن برای شما خطرناک بود و من و آرمان دوتایی کمی در کوچه با لوازم بی خطر.... چهارشنبه سوری را سپری کردیم.شب عید هم سفره را پهن کردیم و عکس انداختیم و دیگه رفتیم خوابیدیم و تا ساعت 2 بیدار نموندیم.صبح اول فروردین هم بلند شدیم و اسباب سفر را آماده کردیم و حرکت کردیم به سمت شمال....
15 فروردين 1394

صدای پای سال 94

سلام عزیزک مامان کم کم حال و هوای همه چیز اومدن بهار را نوید میده و ما همگی سعی در محیا شدن برای استقبال از اون هستیم. امسال با وجود شما گل ناز و کوچولو تونستیم دستی به خونه بکشیم.اتاق شما و آرمان داداشی را به اتاق بزرگ خونه منتقل کردیم که جای بیشتری برای بازی و راحتی داشته باشید.دیوارها را کاغذ دیواری کردیم فرشی نو برای اتاق شما و سرویس خواب جدیدی هم برای داداشی خریدیم.حالا تو یک پست دیگه عکس اتاقتون را میگذارم.خیلی خوب شده....من که خیلی راضیم.اتاق ما هم خوب شده و با وجود این تغییرات روحیه ام هم بهتر.گرچه مدتی بخاطر تغییر و تحولات در اتاقها مقداری محدود بودیم و خونه و زندگی حسابی بهم ریخت و البت...
19 اسفند 1393

نهمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هشتم زندگی

سلام نخود فرنگی مامان نهمین ماهگرد هم رسید و من اصلا اصلا باورم نمیشه که دختر کوچولوی من با این سرعت در حال بزرگ شدن و تغییر و عاقل شدن هستش. نیمی از نهمین ماهگرد شما همراه با آمدن فصل بهار و نوروز هستش.فصلی که سال پیش شما در اون متولد شدی.این روزها بیشتر از همیشه به یاد چنین روزهایی در سال گذشته می افتم و خاطرات پارسال را با خودم مرور میکنم. خاطرات ماه هشتم زندگی در ادامه مطلب   اسمهایی که بعضی وقتها با اون صدات میکنم نخودچی مامان ...نخودفرنگی مامان...عسل خانم....شیرین مامان....عاطفه چون خیلی عاطفی و دلچسبی عزیزم. تو ماه هشتم زندگی حرکاتت سریعتر شده و با سرعت خیلی زیاد...
13 اسفند 1393