نهمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هشتم زندگی
سلام نخود فرنگی مامان
نهمین ماهگرد هم رسید و من اصلا اصلا باورم نمیشه که دختر کوچولوی من با این سرعت در حال بزرگ شدن و تغییر و عاقل شدن هستش.
نیمی از نهمین ماهگرد شما همراه با آمدن فصل بهار و نوروز هستش.فصلی که سال پیش شما در اون متولد شدی.این روزها بیشتر از همیشه به یاد چنین روزهایی در سال گذشته می افتم و خاطرات پارسال را با خودم مرور میکنم.
خاطرات ماه هشتم زندگی در ادامه مطلب
اسمهایی که بعضی وقتها با اون صدات میکنم نخودچی مامان ...نخودفرنگی مامان...عسل خانم....شیرین مامان....عاطفه چون خیلی عاطفی و دلچسبی عزیزم.
تو ماه هشتم زندگی حرکاتت سریعتر شده و با سرعت خیلی زیاد چهار دست و پا در حال این ور و اون ور رفتنی و مدام باید چشممون بهت باشه.با سرعت و مهارت زیاد رورویک سواری میکنی و دیگه زیاد ازش بدت نمیاد.انگار بهش عادت کردی.عاشق تبلیغات تلویزیونی و هر وقت صدای آگهی های بازرگانی را میشنوی سریع خودت را به سمت اون بر میگردونی و مشغول تماشا میشی.مدتی در ماهی که گذشت از خوردن غذا و فرنی روی گردان بودی که البته دیگه فعلا بهت فرنی نمیدم و بجاش صبحانه نان ریز شدن با شکر و کمی کره که با چای کم رنگ نرم میشه بهت میدم و بهتر میخوری.سوپت را با ماست هنوز خوب میخوری.موقعی که به پشت میشی با پاهات نمایش میدی و حتی با دو دوست یکی از پاهات را به سمت دهانت میبری و انگشتش را میمکی که ارمان هم این کار را میکرد.هنوز اصوات ماه پیش را از دهانت در میاری.تا ایفون خونه به صدا در میاد منتظری کی از در میاد تو و بخصوص که ارمان داداشی از مدرسه میاد کلی هیجان از خودت نشون میدی.از صبح عین جوجه هرجا میرم دنبالمی.
دختر من خانم نشسته
محکم و راحت از هرچیزی میگیری و می ایستی و قدم بر میداری و از این ور به اون ورش میری.اینجا تو زمستون چند روزی هوا گرم شده بود و تابستونی پوشیدی.
میخوام به پستونک عادتت بدم تا شبها راحت بخوابی ولی اصلا رضایت نمیدی و این هم یکی از ترفندها مامان که باز بی نتیجه بود.
نمایش پاها در حالت خوابیده به پشت و گاهی با دو دست یکی از پاهات را تا دهانت هم می بری
دست دستی همراه با گفتن خودت که میگی د...ددد