سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

سلطان قلب ها

اولین پست سال 94 ( ماهگرد 10 و خاطرات نوروز 94 )

1394/1/15 14:04
نویسنده : میم مثل مادر
1,585 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان

 

عزیز دل مامان

 

ماهگرد دهم هم از راه رسید و دیگه فقط دوماه مونده تا اولین سالگرد زمینی شدنت نانازم

 

اولین عید نوروزت را هم پشت سر گذاشتی و انشاءا.... همیشه و از جمله امسال سال خوب و پرباری برای همه و ما باشه.از خاطرات نوروز و قبل و بعدش بگم که چهار شنبه سوری شما و پدر تو خونه بودید چون بیرون رفتن برای شما خطرناک بود و من و آرمان دوتایی کمی در کوچه با لوازم بی خطر.... چهارشنبه سوری را سپری کردیم.شب عید هم سفره را پهن کردیم و عکس انداختیم و دیگه رفتیم خوابیدیم و تا ساعت 2 بیدار نموندیم.صبح اول فروردین هم بلند شدیم و اسباب سفر را آماده کردیم و حرکت کردیم به سمت شمال.خدا را شکر جاده هم خوب بود.تا 11 فروردین شمال در کنار بابایی و مامانی و خاله ها بودیم و ما زودتر برگشتیم تهران و بقیه 14 برگشتند.

اولین عیدت مبارک خوشگل خودم....سال خوبی داشته باشی

چون سفرهفت سین روی میز بود پدر شما را بغل گرفت و عکس گرفتیم

این عکس مال اسفند 93 هستش که از خاطرات ماه نهم باید بگم که مدام میری سر وسایل داداشی و اونها را بیرون میریزی.هنوز دندون در نیاوردی و حالا کی میخوای این دندون خودش را نشون بده خدا عالمه.دستت را به همه چیز میگیری و سریع میشینی و بلند میشی اما با احتیاط.از ابتدای این ماه فرنی و غذاها و موز را خوب نمی خوردی که از ابتدای عید بهتر شدی و مثل سابق تند تند می خوری.

النگوهایی که مامانی (مامان من) کادو تولدت برات خریده بودند به دستت تنگ شده بود که اونها را بریدیم و به جاش یک النگوی پهن تکی خریدیم.کادو عیدی ما هم به شما یک جفت گوشواره است که انشاءا... قبل از اولین سالگرد تولدت گوشهات را سوراخ میکنیم و میندازیم تو گوشات و عکسش را می گذارم.

26 اسفند روز جشن عید آرمان داداشی بود که صبح اولش پیش پدر موندی و من آرمان را بردم و وقتی قسمت ابتدایی جشن تموم شد اومدم خونه و شما را بردم برای بخش بازارچه خیریه و تحویل گرفتن پیک نوروزی.برنامه آرمانینا سرود مشهدی بود که معلمشون با بچه ها کار کرده بود.

بعد از مراسم موقع تحویل گرفتن پیک نوروزی با معلم .... گفتم شاید معلم راضی نباشه عکسش باشه روش را روتوش کردم ولی شما را داده بودم بغلش.

شمال یک روز آفتابی و گرم

در رستوران منتظر سوپ

پارک جنگلی نور

فست فود باران که تمامه سقفش پر است از چترهای رنگارنگ

سیزده بدر هم رفتیم پارک محلمون و سیزده را بدر کردیم

پسندها (2)

نظرات (1)

ترنم
23 فروردین 94 8:18
چه هفت سین قشنگی عیدتون مبارک سال خوبی داشته باشین در کنار هم
میم مثل مادر
پاسخ
ممنونم.شما هم همینطور