سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

سلطان قلب ها

هفتمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه ششم زندگی

1393/10/14 13:38
نویسنده : میم مثل مادر
1,520 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به گل دخمل خودم

اسمهایی که این روزها شما را باهاش صدا میکنم شیرین و عسل هستش.به پدر میگم ما اینقدر که بهش شیرین و عسل گفتیم کاش اسمش را عسل یا شیرین میگذاشتیم..... از بس که شیرینی عزیزم.

هفتیم ماهگردت هم با سرعت باد رسید و در تعجب گذر زمانم که چقدر سریع همه روزها سپری میشه و من انگار چند روز پیش بود که ماهگرد ششم را نوشتم. اصلا فرصت نمیکنم بیام در مورد حرکات جدیدت جداگانه پستی بزارم و همه را در یک پست ماهگرد برات مینویسم.

ماهگرد هفتمت هم مبارک گل باغ زندگی

حالا نوبت خاطرات ماه گذشته شماست

 

شبها هنوز مثل قبل دو یا سه بار در طول شب گریه میکنی و یا شیر میخوای یا موقع غلت زدن گیر کردی و صورتت جای مناسب قرار نگرفته.ما هنوز شب بیداری را به روال سابق داریم.سر آرمان از شش ماهگی به بعد دیگه راحت میخوابیدیم و آرمان هم طولانی تر بدون شیر میخوابید.حتی آرمان را از شش ماهگی توی تخت کودکیش تو اتاقش تنها خوابوندم ولی شما تا دو هفته پیش در گهواره ات میخوابیدی و تازه رفتی توی تخت بزرگتر.هنوز در اتاق خودمون ور دل خودمون هستی قربونت.

طرز خوابیدن باران که از نوزادی علاقه به خوابیدن به روی شکم داشت و اینطوری راحت و طولانی میخوابه

باران تازه از خواب بیدار شده و مدتی را هم تو تختش بازی میکنه و بعد از لای نرده های تخت من را میبینه و صدا میکنه تا من هم بلند بشم.

شب از ساعت 10 به بعد تا حدود 9 صبح خوابی که البته تو این مدت چهاربار تغذیه میشی.وعده اول غذای کمکی بعد از بیدار شدن و تعویض پوشک ....فرنی آرد برنج هستش که یکروز با سیب و یکروز با موز میخوری.برات به خریدم تا بپزم و اون را هم اضافه کنم.قطره A+D را همون موقع بهت میدم.کمی که گذشت شیر میخوری و کمی بازی میکنی و دوباره خواب نیمروز.تا ظهر که سوپ نوش جان میشه و کمی بازی و دوباره شیر و لالا تا غروب.غروب دوباره یا فرنی یا بیسکوییت مادر و یا سرلاک که میل میکنید و کمی بازی و بعد شیر و دوباره لالا.بعد کمی بازی با آرمان و سوپ شب و کمی که گذشت شیر و لالای شبانگاهی.این از برنامه خواب و غذا.....

غذا هم فرنی آرد برنج با شیر پاستوریزه و کمی کره همراه با موز یا سیب.سوپ گوشت بلدرچین که متنوع با سیب زمینی و برنج...یا همون گوشت بلدرچین با ماکارانی و هویج....یا کدو و گاهی همراه با عدس و یا جعفری برای تنوع در طعم برات درست میکنم.دکترت برای ماه اول فقط گوشت مرغ اجازه داد مصرف کنی که من برات بلدرچین گرفتم و سبزی هم برات جعفری گلدونی خریدم که همیشه تو خونه داشته باشیم و تازه باشه.گاهی به سوپت سس بشامل میزنم تا خوشمزه تر بشه و کمی اب لیمو ترش و روغن زیتون یا کره و کمی نمک.غذات را با گوشت کوب له میکنم و دیگه مثل آرمان میکس نمیکنم.سرلاک را مثل آرمان زیاد دوست نداری و گهگاهی بهت میدم.دکتر زودتر از ماه هفت بررسی کرد و اجازه استفاده از گوشت قرمز و ماهیچه و تخم مرغ را هم داده.برات تخم بلدرچین خریدم و زردشو دوبار با ماست یا فرنی خوردی.ماست را همراه با سوپت خیلی دوست داری و گاهی هم پنیر بهت میدم.اگرمیل به غذا نداشته باشی تا ظرف غذا و پیشبند را میبینی شروع میکنی به غر زدن ولی در کل خوب غذا میخوری.

تو ماهی که گذشت شب یلدا را پشت سر گذاشتیم که هم خاله و هم عمه برای یک شب دعوتمون کرده بودند که چون در هفته ای بود که شبهای آخر ماه صفر بود کلا هر دو کنسل شد و شب یلدای ساده تو خونه خودمون خیلی ساده گذشت .....4 دی ماه جشن تولد مامانی (مامان مامان) در منزل خاله برگزار شد و این سومین جشن تولدی بود که رفتی و تونستی کمی هم از کیک تولد برای اولین بار نوش جان کنی.کیکش خیلی خوشمزه بود و باز دلت میخواست که بیشتر بهت ندادم.

باران در تولد مامانی خونه خاله بغل دخترخاله رونیا

از اول دیماه یعنی در 6 ماه 15 روزگی تونستی کامل چهار دست و پا بری و الان سرعت حرکتت خیلی سریع شده و کل خونه را گز میکنی. وقتی تونستی از سینه خیز رفتن ..چهار دست و پا راه بیافتی تنها مسیری که میرفتی به سمت آشپزخونه است که نمیدونم چه جاذبه ای داره که زود میری اون سمت و از پله 8 سانتی آشپزخونه هم تونستی بالا بیایی و خودت را به کل زمینش برسونی.آلان که اگه ولت بکنم تمام مدت زیر میز و صندلیهای آشپزخونه  باید پیدا کنم و درت بیارم که منم خیلی بدم میاد چون کف دستات آلوده میشه و باید تند تند بشورمشون.دومین مکان مورد علاقه اتاق آرمان هستش که چون پر از اسباب بازی های رنگارنگه جذبش میشی و اولیم چیزی که سراغش میری کیف مدرسه و جامدادیه.توی هال هم کنترل تلویزیون و گوشی بیم سیم از دستت در امان نیست.تازه کانال هم اتفاقی عوض میکنی.

       

مراحل چهار دست و پا رفتن به سمت آشپزخانه و بالا و پایین رفتن از پله آشپزخانه و ورانداز کردن دور و بر

از 8 دی ماه هم تونستی سفت و محکم بدون لغزیدن بشینی که خودت پاهات را زیاد باز میکینی و راهش را پیدا کردی .... خودت را سفت نگه میداری و با اسباب بازیها بازی میکنی و اگه به سمتی بلغزی دستت را به همون سمت روی زمین میگذاری و خودت را کج میکنی.تا حالا اصلا موقع نشستن به اطراف نیافتادی و فکر کنم احتیاج نیست که بالش و کوسن دور و برت بذارم.چندبار با دستت از صندلی گرفتی و خودت را بلند کردی که متاسفانه در یک مورد از پشت برگشتی و افتادی زمین.تو رورویک میشینی ولی زیاد علاقه نداری و زود خسته میشی و با گریه صدامون میکنی تا درت بیاریم.موقع گذاشتن تو رورویک مقاومت میکنی و خودت را سفت و محکم و صاف میکنی تا نتونیم راحت توش بگذاریمت.

اینجا اولش دور و برت کوسن میگذاشتم ولی وقتی دیدم خودت خوب مینشینی دیگه نگذاشتم

محکم و سفت و با اطمینان میشینی

خودت را تو بغل هرکی باشی به سمت من برمیگردونی تا بیاد تو بغلم.آرمان را تشخیص میدی که بچه است و باهات بازی میکنه و باز کلی هیجان از خودت بهش نشون میدی.

موقع بازی با ماشین آرمان

پسندها (7)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مينا مامان اميرعلي
17 دی 93 16:16
اي جانم.......... چه دختر خوشگلي ماشالله.......... خانومي 7 ماهگيت مبارك
میم مثل مادر
پاسخ
ممنونم عزیزم
marzieh
18 دی 93 14:39
هزار ماشاالله برای باران جون.انشاا... همیشه سالم و سلامت بای گلم
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون عزیزم
مامان لیلا
18 دی 93 23:36
ماشالا به این دختر ناز ،خدا حفظش کنه
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون عزیزم از حضور گرم شما
ترنم
20 دی 93 8:22
ماشاله چه خانمی شده عزیزم خیلی خوشگل تر شده هر روز از روز قبلش خوشگلتر میشه ماشاله براش اسپند دود کنی تو رو خدا چقدرم زرنگ و تیزه واقعا چه زود گذشت همین چند وقت پیش بود اومدم به وبلاگش برا انتخاب اسمش نظر میدادیم با چه سرعتی داره میگذره
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون چشماتون قشنگ میبینه.بچه ها هرچی بزرگتر میشن از نظر چهر زیاتر میشن.اولش که خیلی زشتن.آره ماشاأا... نسبت به داداشش خیلی فرزتره.آره میبینی که چند وقت دیگه باید تولد یکسالگیشون را بگیریم.
مامان
21 دی 93 8:07
عزیز خاله هزار ماشالا. مامانی دخترمون او اولش هم خوشگل بود فقط الان خانم تر شده. همه میگن بچه های دوم خصوصل دخترها از اولی فرض تر و زرنگ تر هستند. انشاا... تنش سالم باشه زیر سایه پدر و مادر. عزیزم ممنون از راهنمایت فقط مارک شیر خشک هم برام بنویسی ممنون میشم.
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون گلم از لطفت.عزیزم اول بهتره ببینی که دکتر نوزادان تو بیمارستان یا دکتری که روزهای ابتدایی میبری پیشش چی معرفی میکنه.هر دکتری یک نظری داره.بیشتر دکترها نان را معرفی میکنند چون در دسترس تره ولی دکتر نوزادان بیمارستان به ما بیومیل پلاس را معرفی کرد و دکتر خود باران هم که آلان پیشش ویزیت میشه این شیر را قبول داره تا نان.با اینکه سر آرمان نان را توصیه میکرد ولی این شیر شاید بهتر و جدیدتره و بیومیل پلاس ترکیبات شیر مادر را داره که البته بیومیل ساده هم هست که این ترکیبات را نداره ولی این شیر کمی بد پیر میاد و داروخانه ها کم میارنش.بیشتر دکترها نان یا ب ب لاک را میدن.بهتره زودتر نگیری موقع ترخیص شدن از دکترش بپرس بعد بگیر.
مامان محمدطاها
24 دی 93 10:12
عزیزم چه دخمل نازی............. خدا براتون حفظش کنهممنونم
مامان پرنیا
26 دی 93 17:25
ای جونم خاله جون چقدر تو نانازی
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون خاله جون
مهسا خانوم
30 دی 93 14:03
خوب شیرین عسله دیگههههههههههه چقده نانازی عزیزم باران خوشملم
میم مثل مادر
پاسخ
ممنون از لطف شما