سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

سلطان قلب ها

تولد 7 سالگیت داداش ارمانم

سلام دلبندای زندگیم بازم 28 شهریور و 7 یکسالگی آرمان جانم هم فرا رسید...مثل برق و باد یکسال دیگه از زندگی پسرم گذشت و بزرگتر شد.مبارکت باشه عزیز دل مامان. تولدت مبارک پسر باهوش من  روز پنجشنبه 26 شهریور تولد مختصری خونه عمه مریم در کنار بابایی و مامانی و خانواده عمه داشتیم.   این هم از سمت راست پسر عمه پارسا و باران گلی و پسر عمه ماهان و آرمان عزیزم ...
28 شهريور 1394

دخترم روزت مبارک

سلام امروز 25 مرداد 94 هستش و روز ولادت حضرت فاطمه معصومه و همچنین روز دختر.دخترم...تاج سرم روزت مبارک برای دختر گلم یه آسمون عشق میارم برای ناز اون چشاش سخاوت هدیه میارم دخترم روزت مبارک این گلهای زیبا تقدیم به گل باغ زندگیم باران جان   ...
25 مرداد 1394

اولین تاتی تایی های باران

سلام گلم اینقدر مشغول و سرگرم شما شدم و از طرفی هم داداش آرمان تعطیله و باید در طول روز به اون هم رسیدگی بشه که کلا از ثبت خاطراتت عقب موندم. آلان مدت یکماهی هستش که روی دوپای خود می ایستی و موقع ایستادن دست دستی یا نانای میکنی و مدتی هم بود که بی هوا موقع ایستادن تک قدمی هم بر میداشتی البته با واکری که مامانی عیدی برات خریده بود حسابی راه افتاده بودی ولی از 10 تیرماه 94 دیگه تونستی چندین قدم بدون کمک کسی برداری و چقدر ما و بیشتر خودت ذوق میکردی و دوست داشتی بازم دوباره امتحان کنی و راه بری.بازم مرحله موفقیت دیگه ای از زندگی شما رقم خورد.مبارکت باشه عزیزم. سر فرصت مناسب عکسی مناسب از این مرحله از زندگیت...
12 تير 1394

گل من تولدت یکسالگیت مبارک

سلام شیرینی زندگیم بلاخره 16 خرداد و تولد یکسالگی شما هم فرا رسید...مثل برق و باد یکسال از ابتدای زندگی شما گذشت.مبارکت باشه عزیز دل مامان. نی نی شده یه ساله یه دم آروم نداره هر چی که گیرش میاد تو دهنش میذاره یک کم تاتا می کنه مامان و بابا می کنه چه شیطون و شیرینه ببین چه ها می کنه کاغذای رنگارنگ بادکنکای قشنگ تولدش امروزه شاده چقدر این آهنگ کیکی بزرگ خریدند هدیه تهیه دیدند شمع روی کیک گذاشتند میوه تو ظرفی چیدند کوچیک و بزرگ مهمونا ...
16 خرداد 1394

شرکت در جشنواره کودک و طبیعت

سلام برای اولین بار باران من هم در جشنواره نی نی وبلاگ شرکت کرد .ابتدا با عکسی در اردیبهشت ماه در باغ پرندگان لویزان تصمیم به شرکت داشتیم که نمیدونم چرا اصلا عکس آپلود نشد و مجددا با عکسی در فروردین ماه که هوا کمی سرد بود و بر روی پل تپه های عباس اباد گرفته شده شرکت کردیم و این عکس آپلود شد. اما عکسی که آپلود نشد و چندین بار سعی کردیم ولی نمیدونم چرا؟؟؟؟ داداش آرمان را هم شرکت دادیم با این عکس با بک راندی از تصویر طاووس سفید در باغ پرندگان لویزان ...
10 خرداد 1394

یازدهمین ماهگرد و خاطرات بهاری

سلام عروسک مامان هرچی از شیرینکاریهات بگم کم گفتم.ماشاءا.... خیلی شیرین و تو دل برو شدی.یازدهمین ماهگرد هم رسید و جالبیش به اینجاست که دقیقا یازدهمین ماهگرد با روز تولد پدر یکی هستش.پس اول تولد پدری مبارک    و دوم هم  یازدهمین ماهگرد شما . Happy Birth Day Father   دیگه چیزی به تولد یکسالگی نمونده.اولین رویش دندانت خیلی نزدیک به تولدت شد و شاید هفته آینده یک جشن به مناسبت هر دو برا شما بگیریم.البته تا حالا این برنامه را داریم اگه تغییر نکنه. از کارهای جدید این ماهت و البته کمی هم مربوط به ماه قبلتر اینکه که صورت ما را ناز میک...
15 ارديبهشت 1394

جوانه اولین دندان

سلام گلی خانم بلاخره بعد از 10 ماه جوانه زدن اولین دندان در دهان شما مشاهده شد.روز جمعه 21 فروردین 94 در مسیر بازگشت از پارک به سمت خانه با لبخندهای زیبایت مامان را هیجان زده میکردی که چون در محیط بیرون و آفتابی بود نوک دندونت نمایان شد.هنوز خیلی رشد نکرده که عکسی ازش بگذارم. ( تاریخ روئیت دندان 10 ماه 5 روزگی باران خانم). باران  کوچولوی بی دندون حالا داره یه دندون یه دندون مهربون این کوچولوی شیطون یواشی نگاه میکنه دستش میره تو قندون قندارو برمیداره با اون لبای خندون میره کنار شمعدون با دوستای مهربون عکس میگیره...
22 فروردين 1394

اولین روز مادر که نفسم باران در کنار عسلم آرمان درکنارمند

سلام ناناز خانم خودم هنوز دو روز تا روز تولد حضرت فاطمه(س) و روز زن و مادر مونده ولی از اونجاییکه من شاید نتونم به موقع بیام زودتر اومدم تا روز مادر را تبریک بگم و بنویسم و بلند بگم که چقدر خوشحالم که شما دوتا پاره های تنم در کنارم صحیح و سالم دارید بزرگ میشید و من بیشتر از هر زمانی لذت میبرم.خدا را بابت افتخار مادر شما بودن خیلی سپاسگزارم و دعا میکنم تا عاقبت به خیر باشید.امسال برعکس هرسال که ما به دیدن مادرها (مادرم و مادر شوهرم) میرفتیم...سنت را شکستیم و البته مادر شوهرم و خانواده خواهر شوهرم را در شب میلاد خونمون دعوت کردیم.البته روز مادر دیدم مامان خودم هم میریم.  مادرهای م...
19 فروردين 1394