سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

سلطان قلب ها

عجب رسمیه ..... رسم زمونه

عجب رسمیه رسم زمونه قصه ی برگ و باد خزونه میرن آدما ازاونا فقط خاطرهاشون بجا می مونه کجاست اون کوچه چی شد اون خونه آدماش کجان خدا می دونه دایی رفت.....چه غریبانه و چه ساده.....گرچه  می دانستیم دیگر روحت در جسم بیمار آرام و قرار نداشت ولی باز دلمان غمگین از نبودنت است.روحت شاد دایی رضا ...
26 مهر 1393

خاطرات ماه سوم زندگی باران

سلام دخی این دخی را بابا بزرگت یعنی بابای پدر بهت میگه.هر وقت شما را میبینه میگه دخی دخی ...خوشگل دخی. اما ماه سوم.... سرعت غلت زدن بسیار بالا رفت.اوایل وقتی  روی شکم میچرخیدی یکی از دستات می موند زیر تنت و ما باید بهت کمک می کردیم اما بعد از مدتی متوجه شدی که اگه کمی باسن مبارک را بالا ببری دستت از زیر تنت بیرون میاد.دیگه نمیتونستیم روی میز بگذاریمت چون مدام میچرخیدی و خطر داشت.تو تخت هم در خواب نمی دونم چه حکمتی داره این چرخیدن که وقتی از خواب سیر میشدی سریع به روی شکم می چرخیدی و کلا خواب را از مامان گرفته بودی چون مدام نگرانت بودم که وقتی خوابم سنگین بشه و اینطور بچرخی روی بینیت خدای نک...
22 مهر 1393

سه مناسبت در یکجا

سلام دخملی امروز وقت پیدا کردم تا سه مناسبت را یکجا بهت تبریک بگم. اول عید غدیر را..... یاد عید غدیر پارسال بخیر که چند روزی بود که متوجه حضور شما نی نی خوشگل در دلم شده بودم و اولین سفر با شما به مشهد به مناسبت عید غدیر به همراه داداشی و خاله رفتیم.خیلی خوش گذشت و یکی از بیاد ماندنی ترین سفرها بود. دوم 23 مهر... روزی که من جواب آزمایش را گرفتم و باز متوجه وجود فرشته ای کوچولو در وجودم شدم که امروز اسمش باران هستش. سوم 25 مهر.....اولین سالگرد ایجاد وبلاگ برای شما در نی نی وبلاگ هستش.   ...
22 مهر 1393

چهارمین ماهگرد همراه با روز جهانی کودک

سلام فرشته کوچولو این ماه ماهگرد چهارمت درست برابر شده با روز جهانی کودک.هر دو را به شما تبریک میگم. این روزها خیلی خیلی بیشتر از فصل تابستان سرم به داداش آرمان و شما گرمه و سرعت گذر زمان چند برابره.در یک فرصت مناسب پیشرفتهای این ماهت را برات مینویسم. چهارمین ماهگردت مبارک عسلم روز جهانی کودک هم مبارک نفسم ...
15 مهر 1393

باران به مدرسه رفت

عزیز کوچول خودم سلام مهر و مدرسه و شروع سال جدید تحصیلی چند روزیه که آغاز شده و داداش کوچولوت کلاس اولی شد.هر سال با شروع مهر کار من هم شروع میشد و حس و حال دیگه ای داشتم که امسال با مرخصی و خونه موندن همراه هستش و حالا داداشی صبح زود بیدار میشه.تا سال پیش بیچاره پسرم را صبح خیلی زود بیدار می کردیم تا با پدر ...من را برسونند ایستگاه سرویسم تا برم سرکار و حالا من باید زود بیدار بشم تا داداشی را آماده رفتن به مدرسه کنم.حالا خودم و خودت موندیم خونه تا ببینیم شرایط چی پیش میاد.شاید از ترم آینده ببرمت پیش خاله و دوباره برم سرکار...حالا تصمیم قطعی ندارم. 31 شهریور 93 روز جشن شکوفه ها بود و من و پدر ذوق زده تر از...
5 مهر 1393

شیر مادر یا شیر خشک؟

عزیز مامان سلام این روزها حسابی درگیر برنامه های شما و داداشت هستم.کلاسهای مونته سوری مدرسه که هفته قبل از شروع آغاز سال تحصیلی در مدرسه داداشت برگزار شد و برنامه های شروع سال جدید برای داداش کلاس اولی و چند بار دکتر و رفع نگرانی مامان در مورد داداشت باعث شد شما بیشتر از شیشه شیر و شیر خشک استفاده کنی و برنامه شیر مادر که از صبح تا شب می خوردی کمی بهم بخوره و به شیشه عادت کنی و آلان 4 روز هستش که اصلا شیرمو نمی خوری و گریه می کنی و وقتی بهت شیشه می دیم با سرعت میل می کنی.البته در کنار مدام شیشه خوردن معده ات هم جواب حجم شیر خشک را نمیده و 2 روزی همش شیرها را بالا می آوردی.دیروز رفتیم دکترت و توصیه کرد یک 24 ساعت گشنگی بکشی تا شای...
2 مهر 1393

داداش گلم تولدت مبارک

سلام این مطلب اختصاص داره به تولد داداش آرمان.داداشم روز 28 شهریور 87 ساعت 8.05 صبح به دنیا اومده.این اولین تبریک تولد به داداشمه. داداشی تولدت مبارک                               آرمان 26 شهریور 93 ...
27 شهريور 1393

سومین ماهگرد باران

سلام به شیرین عسل خودم   سومین ماهگردت مبارک خانم کوچولو سه ماه از حضور پر از عشق شما تو خونمون گذشته و وارد ماه چهارم شدیم.وقتی خوب فکر میکنم شما پارسال این موقع اصلا وجود نداشتی و ما بی اطلاع از در آغوش کشیدن چنین فرشته ای بودیم و باز باورم نمیشه که کوچولو نازم همین چند ماه پیش در وجودم رشد می کرد و با تکانها و حرکاتش عشق مادرانه را در من بیدارتر میکرد.و حالا سه ماه از وجودت در کنارمون گذشته و چقدر شیرینه این روزها و شبها که دوست ندارم تموم بشه و با این سرعت بگذره.  باران 3 ماه و 3 روزه....(چهارشنبه 19 شهریور 93) این ماهگرد با تاخیر تبریک همراه بود.مام...
20 شهريور 1393

شعرهایی که این روزها برای گل دخترم می خونم

اینها شعرهایی هستش که این روزها برای باران می خونم.اینها را خودم خیلی دوست دارم.دو شعر لالایی و عروسک خوشگل من را برای آرمان هم می خوندم فقط تو شعر عروسک خوشگل من بجای دختر ناز خوب من می گفتم پسر ناز خوب من.فکر میکنم باران هم از اینها خوشش میاد و تازگی میبینم که وقتی براش اونها را می خونم اون هم شروع به حرف زدن با صدای خودش میکنه و احساس می کنم می خواد با من اونها را با زبان کودکی خودش بخونه.این شعرها را وقتی اون سر حاله یا تو حموم یا موقعی که داره آماده برای خواب میشه یا موقع پوشک عوض کردن براش میخونم.   جوجه جوجه طلائی جوجه جوجه طلائی نوکت سرخ و حنائی تخم خود را شکستی چگونه بیرون جستی ...
10 شهريور 1393