سلطان قلبم باران جانسلطان قلبم باران جان، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
عزیز دلم آرمان جانعزیز دلم آرمان جان، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

سلطان قلب ها

جوانه اولین دندان

سلام گلی خانم بلاخره بعد از 10 ماه جوانه زدن اولین دندان در دهان شما مشاهده شد.روز جمعه 21 فروردین 94 در مسیر بازگشت از پارک به سمت خانه با لبخندهای زیبایت مامان را هیجان زده میکردی که چون در محیط بیرون و آفتابی بود نوک دندونت نمایان شد.هنوز خیلی رشد نکرده که عکسی ازش بگذارم. ( تاریخ روئیت دندان 10 ماه 5 روزگی باران خانم). باران  کوچولوی بی دندون حالا داره یه دندون یه دندون مهربون این کوچولوی شیطون یواشی نگاه میکنه دستش میره تو قندون قندارو برمیداره با اون لبای خندون میره کنار شمعدون با دوستای مهربون عکس میگیره...
22 فروردين 1394

اولین روز مادر که نفسم باران در کنار عسلم آرمان درکنارمند

سلام ناناز خانم خودم هنوز دو روز تا روز تولد حضرت فاطمه(س) و روز زن و مادر مونده ولی از اونجاییکه من شاید نتونم به موقع بیام زودتر اومدم تا روز مادر را تبریک بگم و بنویسم و بلند بگم که چقدر خوشحالم که شما دوتا پاره های تنم در کنارم صحیح و سالم دارید بزرگ میشید و من بیشتر از هر زمانی لذت میبرم.خدا را بابت افتخار مادر شما بودن خیلی سپاسگزارم و دعا میکنم تا عاقبت به خیر باشید.امسال برعکس هرسال که ما به دیدن مادرها (مادرم و مادر شوهرم) میرفتیم...سنت را شکستیم و البته مادر شوهرم و خانواده خواهر شوهرم را در شب میلاد خونمون دعوت کردیم.البته روز مادر دیدم مامان خودم هم میریم.  مادرهای م...
19 فروردين 1394

اولین پست سال 94 ( ماهگرد 10 و خاطرات نوروز 94 )

سلام خوشگل مامان   عزیز دل مامان   ماهگرد دهم هم از راه رسید و دیگه فقط دوماه مونده تا اولین سالگرد زمینی شدنت نانازم   اولین عید نوروزت را هم پشت سر گذاشتی و انشاءا.... همیشه و از جمله امسال سال خوب و پرباری برای همه و ما باشه.از خاطرات نوروز و قبل و بعدش بگم که چهار شنبه سوری شما و پدر تو خونه بودید چون بیرون رفتن برای شما خطرناک بود و من و آرمان دوتایی کمی در کوچه با لوازم بی خطر.... چهارشنبه سوری را سپری کردیم.شب عید هم سفره را پهن کردیم و عکس انداختیم و دیگه رفتیم خوابیدیم و تا ساعت 2 بیدار نموندیم.صبح اول فروردین هم بلند شدیم و اسباب سفر را آماده کردیم و حرکت کردیم به سمت شمال....
15 فروردين 1394

صدای پای سال 94

سلام عزیزک مامان کم کم حال و هوای همه چیز اومدن بهار را نوید میده و ما همگی سعی در محیا شدن برای استقبال از اون هستیم. امسال با وجود شما گل ناز و کوچولو تونستیم دستی به خونه بکشیم.اتاق شما و آرمان داداشی را به اتاق بزرگ خونه منتقل کردیم که جای بیشتری برای بازی و راحتی داشته باشید.دیوارها را کاغذ دیواری کردیم فرشی نو برای اتاق شما و سرویس خواب جدیدی هم برای داداشی خریدیم.حالا تو یک پست دیگه عکس اتاقتون را میگذارم.خیلی خوب شده....من که خیلی راضیم.اتاق ما هم خوب شده و با وجود این تغییرات روحیه ام هم بهتر.گرچه مدتی بخاطر تغییر و تحولات در اتاقها مقداری محدود بودیم و خونه و زندگی حسابی بهم ریخت و البت...
19 اسفند 1393

نهمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هشتم زندگی

سلام نخود فرنگی مامان نهمین ماهگرد هم رسید و من اصلا اصلا باورم نمیشه که دختر کوچولوی من با این سرعت در حال بزرگ شدن و تغییر و عاقل شدن هستش. نیمی از نهمین ماهگرد شما همراه با آمدن فصل بهار و نوروز هستش.فصلی که سال پیش شما در اون متولد شدی.این روزها بیشتر از همیشه به یاد چنین روزهایی در سال گذشته می افتم و خاطرات پارسال را با خودم مرور میکنم. خاطرات ماه هشتم زندگی در ادامه مطلب   اسمهایی که بعضی وقتها با اون صدات میکنم نخودچی مامان ...نخودفرنگی مامان...عسل خانم....شیرین مامان....عاطفه چون خیلی عاطفی و دلچسبی عزیزم. تو ماه هشتم زندگی حرکاتت سریعتر شده و با سرعت خیلی زیاد...
13 اسفند 1393

هشتمین ماهگرد همراه با خاطرات ماه هفتم زندگی

سلام خانم گل مامان ماهگرد هشتمت مبارک عزیز دل مامان چیک چیکه بارون از تو آسمون می باره نم نم روی درختان قطره های آب تازه و شاداب رنگین کمون شد تو نور آفتاب این یکی از شعرهایی که موقع خواب برات میخونم.شعر دیگه ای که موقع خواب دوستش داری و باهاش به خواب میری جوجه جوجه طلاییه. از پیشرفتهای ماه هفتم زندگی برات باید بنویسم که چهار دست و پا کل خونه را گز میکنی اون هم با سرعت و یکی از جاهای بسیار مورد علاقه ات آشپزخانه و بازی با سرچاه آشپزخانه است که فوق العاده مکان کثیفیه و من کلی حرص میخورم و مدام باید بغلت کنم و دستت را بشورم. ...
18 بهمن 1393

فکر بکر

سلام دخمل گلی... نخود فرنگی مامان مامان هم با این فکر بکرش لباس سرهمی های باران بخصوص اونهایی که سرهمی جوراب دار هستند خیلی زود کوتاه میشن و چون از پایین جا ندارند باید زود کنار گذاشته بشند.یکی از اون سرهمی ها که خانم همسایه زحمت کشیده بود و موقع دیدن شما در زمان نوزادی آورده بود و مناسب پاییز هم بود خیلی زود برات کوتاه شد و با اینکه آستینهاش و خود لباس اندازت بود از پایین کوتاه شده بود.این با وجود این بود که آخر شهریور هنوز برات بزرگ بود و تو مهر داشت رو به کوچیکی میرفت.تا زمانیکه که اندازت بود تنت کردم ولی چون کم استفاده شده بود با پیشنهاد خاله جورابش را بریدم و پایینش را دوختم ولی خوب نشد.قبلا هم یکی دیگه از سرهمیهات ر...
12 بهمن 1393

بازی های مناسب برای کودکان شش تا نه ماهه

چند بازی ساده و مناسب برای کودکان شش تا نه ماهه که شاید نیازی هم به داشتن اسباب بازیهای رنگارنگ نداشته باشه.فقط کمی وقت و حوصله باید داشته باشیم. متن اصلی در ادامه بازی اول : بخوان و بگو تحقیقات نشان می دهد : هر چه کودک زود تر با آهنگ کلمات آشنا شود ، زود تر شروع به حرف زدن می کند .آن دسته از بچه هایی که مدام کلمه های مختلف را از زبان اطرافیان شان میشنوند ،تا سه سالگی دیگر تقریبا در حرف زدن مهارت کامل پیدا می کنند .از آن طرف ،بچه هایی که والدین و اطرافیان شان زیاد با آنها صحبت نمیکنند ،معمولا با زحمت حرف زدن را یاد می گیرند . _محققان دانشگاه کنستانتز آلمان دریافته اند «قرار گرفتن در معر...
29 دی 1393